معرفت ما از جهان حقیقتاً معرفتی پیشینی (apriori) نیست، بلکه بر پایه قرنها تحقیق تجربی بنا شده است. اما مسئلهای بنیادی در اینجا مطرح است. اگر ارتباط ما با جهان به واسطه تصورات ما باشد، چگونه میتوان دریافت که تجربه راهنمایی قابل اعتماد برای شناخت جهان است، آن گونه که جهان هست؟برکلی معتقد بود میزها، درختان و دیگر اشیا مجموعهای از انطباعات است که وجودی مستقل از ادراک ندارند.
اما موضع او را فیلسوفانی که ذهن علمی دارند نمیپذیرند. «برکلی» تمایز میان ویژگیهای اولیه (ویژگیهایی که اشیا واقعاً آنها را دارا هستند) و ثانویه (ویژگیهایی که به نظر میرسد اشیا آنها را دارا هستند و در واقع آنها را ندارند) را به چالش کشید.
برکلی با هر نوع رئالیسم متافیزیکی (هستی شناختی) مخالف بود. او حتی رئالیسمعلی را نیز انکار میکرد. رئالیسم علی بیان میکند: اشیای خارجی مستقل از اذهان ما وجود دارند. این اشیا از طریق حواس باعث ادراک بی واسطه در ما میشوند.
برکلی وجود ماده را نیز انکار میکرد. به همین دلیل اکثراً برکلی را کسی میشناسند که با دریافتهای متعارف ما از جهان مخالف است. اما نکته مهم این است که او ادعا نکرد میزها، صندلیها و دیگر اشیای مادی وجود ندارند، بلکه مدعی بود اشیا مستقل از ذهن نبوده و از اجزایی که ویژگیهای اولیه را دارا هستند، ساخته نشدهاند. معنای «مستقل از ذهن» این است که حتی اگر بر فرض هیچ انسانی یا مخلوق دیگری نیز وجود نداشته باشد تا شیای را درک کند، آن شی وجود داشته و خواهد داشت.
دیدگاه برکلی نوعی از آموزه ایده آلیسم است. ایدهآلیسم آموزهای هستی شناختی است مبنی بر اینکه همه آنچه در طبیعت است ذهنی یا روحی است. بنابراین ایده آلیسم با هر نوع رئالیسم (چه متافیزیکی و چه علی) ناسازگار است.
اما بسیاری از فلاسفه معاصر غرب میگویند ما به وجود اشیای مستقل از ذهن (برخلاف نظر برکلی) باوری قابل توجیه داریم چون اشیای مستقل از ذهن بهترین تبیین برای نظمهای موجود در تجربه ما هستند. در حالی که برکلی جهان خارج را درون انطباعات قرار میدهد تا چگونگی به دست آمدن معرفت نسبت به جهان خارج را از معرفت نسبت به انطباعات حل کند اما فیلسوف نامدار آلمانی کانت، طریق دیگری را در پیش میگیرد.
او نه تنها با رئالیستهای معتقد به جهان مستقل از ذهن موافق است بلکه با شکگرایان معتقد به عدم دست یافتن به معرفت جهان نیز موافق است. او جهان فینفسه را جهان «نومن» و جهانی را که ما تجربه میکنیم جهان «فنومن» مینامد. او معتقد بود که بیشتر معرفت ما نسبت به جهان فنومنها از طریق حواس فراگرفته میشود اما با این حال اعتقاد داشت برخی از معرفت ما پیشینی است.
منبع:
understanding the philosophy of science. James Ladyman. 2002. Routledge